✿✿✿رز مـــشــکــی✿✿✿
خداوندا وقتی لبخند می زنم و می دانم که زیر این لبخند کوهی از غم و غصه انباشته گشته با خود می گویم خدایی هم هست... اما خداوندا پس کی به فریادهایم گوش می کنی
نظرات شما عزیزان:
وب خیلی زیبا وجالبی داری بهت تبریک میگم
منم تازگیایه وب مخصوص خاطراتم درست کردم
خوشحال میشم بهم سربزنی ونظرتوبگی وازهمه مهمتر منوبه این
لینک کنی .بازم بهت سرمیزنمwww Shabhayeporkhatereh.loxbolg.comآدرس
خوش وموفق باشی.منتظرحضورگرمت هستم.
مرا دختر می نامند
مضمونی که جذابیتش نفس گیر است .
دنیای دخترانه من نه با شمع و عروسک معنا پیدا می کند و نه با اشک و افسون اما تمام اینها را هم در بر میگرد .
من نه ضعیفم و نه ناتوان چرا که خداوند مرا بدون خشونت و زور و بازو می پسندد.
اشک ریختن قدرت من نیست ، قدرت روح من است .
اشک نمی ریزم تا توجهی را به خواسته ام جلب کنم ، با اشک روحم را میشویم .
خانه بی من سرد و ساکت است چرا که شور و هیجان زندگی با صدای بلند حرف زدن و موسیقی
گوش دادن نیست زندگی ترنم لالایی ارامش بخشی را می طلبد که خدا در جادوی صدای من نهفته است .
من تنها با ازدواج کردن و مادر شدن نیست که معنا می گیرم من به تنهایی معنا دارم معنای عمیقی
در واژه ی دختر بودن.
اگر فرهنگ غلط و کوتاه نظری مرا ضعیفه بخواند باز هم قوی تر از قبل از پشت همین واژه سر بلند
می کنم و لبخند می زنم چرا که خداوند مرا "دختر" آفریده است و همین برای من کا فی است...
ﯾﻪ ﺯﻥ ﭼﯿﻨﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮﺷﻮ ﺗﻮ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ؟
و این وبم بلینک به اونجا خبرش بده لینکت کنم
orzoomusic.loxblog.com
شرمنده یادم میره چون دست تنهام دیروز یک وب موزیک زدم
روم نشد به کسی بگم کمک کنه
بیا سری بزن
khobi refigh
mamnon ke nbehem sar zadi link kon manam klinket kardam
bazam behem sar bezan
@};
که زیک لرزش اشک
بر رخ رهگذری
یا ز نالیدن مادر به فراق پسری
دل من می شکند
چه کنم دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ننگ که نیست
هر کجا اشک یتیمی رنجور
می چکد بر سر مژگان سیاه
هر کجا چشم زنی غمزده با یاد پسر مانده به راه
در مزاری که زنی ناله کند در عزای پسرش
یا یتیمی که کند گریه به سوگ پدرش
جانم آید به خروش
ور ببینم پر خونین کبوتر را
یا یکی بچه گنجشک که بشکسته پرش
دل من می شکند
حالت دخترکی کوچک و تنها و فقیر
که به حسرت کند از شیشه اشک به عروسک نگه گاه به گاه
وز دل تنگ کند ناله و آه
ناله پیرزنی غمزده و دست تهی
که ندارد نفسی
ضجه مرغ اسیر
که کند ناله به کنج قفسی
هق هق مرد اسیری که بلا دیده بسی
حالت دختر زشتی که ز شرم
رو ندارد به کسی
دل من می شکند
هر کجا در نگه تازه نهالانی خرد
از ستیز پدر و مادر خشم آلوده
می وزد بوی طلاق
وز پراکندگی غافله ای برخیزد
در سرا بانگ فراق
آن زمانی که بدنبال شهید
مادر داغ به دل
سینه می کوبد و می نالد و می گرید زار
همچنان ابر بهار
یا زمانی که نشیند در اشک
بر سر سنگ مزار
و به فریاد کند نام پسر را تکرار
دل من می شکند
چه کنم دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ننگ که نیست
چه دل است این دل من
دلم از ناله مرغان چمن می شکند
ز خیال غم مردم دل من می شکند
دلم از داغ شهیدان وطن می شکند
چه کنم دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ننگ که نیست
به ماهم سربزن گلم
به ماهم سربزن گلم
راستی اگه مایل بودی منو ب اسم شب پاییزی بلینک
Design By : behnam.com |